آهنگ قدیمی
دانلود آهنگ از غم عشق از مسعود فردمنش
دانلود دکلمه غمگین قدیمی از غم عشق از مسعود فردمنش
متن آهنگ
می توان قصه نوشت شعر سرود
به تمنای نگاهی می توان تشنه جان بازی شد
در یچ و خم جنگل کیسوی عزیز می توان راه گشود او را دید
می توان با او بود می توان مست شد از عطر غرور
می توان دل خوش کرد به کلامی که شنید
از دوخط نامه سرد می توان داغ شد و شعله کشید
از جهنم گذری کرد و گذشت به گذرگاه رسید
به گذر گاه تباهی به جنون واز عطش فریاد زد
می توان رفت در ان ستاره هاهی چشم او
می توان نیست شد و هیچ ندید جز دو نقطه سیاه
می توان خود را دید لحطه ای غربت خود را حس کرد
و در ان مرز غریبانه چو شیرین جان داد
من نمیدانم که هیچ توبگو تشنه ام تشنه ترین تشنه ها
از عطش میسوزم تو بگو